ابداً اجازه نمي دهم !

نويسنده:عليرضا حاتمي
عدّه اي از ايران آمده بودند و براي ايشان سهم امام آورده بودند. پول زيادي بود. در همان جلسه مي خواستند پول را به خدمت ايشان بدهند. آنها به امام گفتند: مي خواهيم در محل يك مسجد بسازيم . اجازه بدهيد مقداري از اين پول را آنجا صرف كنيم . ايشان با كمال صلابت و سختي گفتند: ابداً اجازه نمي دهم ! آنها التماس مي كردند. نوعاً انسان با كسي كه مي خواهد پولي بدهد تند نمي شود ولي امام تند شدند. فرمودند: جزء شئون اسلامي مسلمانان هر منطقه است كه براي خودشان مسجدي بنا كنند. اين از شئون اسلامي مسلمانان است . مسلماناني كه در مكاني زندگي مي كنند نبايد مسجد داشته باشند؟ آيا مهري را كه مي خواهي داخل جيب بگذاري وبا آن نماز بخواني بايد من بخرم ؟ تو مي خواهي نماز بخواني ، بايد مهرش را هم خودت بخري . در يك منطقه اي كه عدّه اي مسلمان هستند نياز به مسجد دارند. من از سهم امام چطور اجازه بدهم كه شما در شئون زندگي خودتان مصرف كنيد؟ بالاخره امام به آنها پول ندادند. آن وقت فرمودند: آري ! اگر يك منطقه اي فرض كنيد بهايي نشين باشد كه مسجد ساختن در آنجا براي دعوت به دين است ، تبليغ دين است آن حسابش جداست.
منبع: داستانهايي از علما